بخشی از متن کتاب هوا به یکباره تاریک شد. خورشید غروب کرد و دریا با غرشی هولناک به پا ایستاد، سر و گردن پیرزن به شیشه بدل گردید و تن پیرزن به یکباره به هزاران تکه بدل گردید و تکه ها چنان درخششی را ساطع کردند که به یکباره هوا
بخشی از متن کتاب برای چند لحظه از فکر کردن بیرون آمد و نگاهی به دور و بر انداخت. خیابان، شلوغ بود و سر و صدا از همه طرف به گوش می رسید. صدای بوق ماشین ها، حرف زدن و خندیدن آدم ها، رادیو، تلویزیون و آهنگ هایی که از
برشی از شعر تکیه گاه تکیه گاهم می شدی ابر بهاران می شدم بر کویر خشک دل صد قطره باران می شدم تکیه گاهم می شدی همچون پرستو می شدم مست و آزاد و رها و پر هیاهو می شدم تکیه گاهم می شدی هر لحظه شاعر می شدم جاری