همین که باوَرم داری همین که یادِ من هستی نشون می¬ده یه میثاقی تو با این قلبِ من بستی یه میثاقی که بَند بندِش حُضورِ عشقِ شیرینه یه شاهد هست میونِ ما که اشکامونو می بینه اگه دُنیا تموم شهِ باز به تو قلبم وفا داره می دونه تا خُدایی
چکیده:
مارتا، دختری سرکش و در خانواده ای از طبقه متوسط رو به بالا در دهه 1970 است که به تازگی به دلیل اعتراض به محرومیت زنان از کالج ترینیتی صندلی خود را در دانشگاه کمبریج از دست داده و در آینده ای نه چندان دور با دوست خانوادگی شان، کیت،
بخشی از اشعار علی اصغر هدایتی
آسمان بغض می کند انگار حرف هایی نگفتنی دارد
حرف هایی شبیه گریه ی تلخ ماجرایی نگفتنی دارد
شانه ام زیر بار ظلمت شب؛ شب سنگین خالی از احساس
شب یک ماجرای تلخی که انتهایی نگفتنی دارد
دیگر امروز ابر سرد و عقیم بر دل کوه و
فولاد فر در دومین تجربه رمان نویسی خود با طیفی از اشخاص روبرو شده و بعد وسیعی از افکار انسان هایی را که کنج عزلت گزیده اند به رشته ی تحریر در آورده. این رمان نتیجه ماه ها روبرویی و تحقیق نویسنده بوده است. شاید بدین خاطر است که با
مــســـــخ:
فــرانـــتـــس کـــافــــکــــا
مــتـــرجــم:
صـــادق هـــدایــــت
جوانی به نام گرهگوار که با پدر، مادر و خواهرش به نام گرت زندگی میکند. با توجه به کهنسال بودن پدر، او نانآور خانواده است و در یک تجارتخانه کار میکند و برای کارش بایستی دائما با قطار به شهرهای مختلف سفر کند.
یک روز صبح که
خـــلاصـــه رمان
داستان دختری به نام موزنا سلیم است که در حین گذر از زندگی، با چالش های پیچیده تری روبرو می شود و میان فراز و فرود زندگی قرار می گیرد. در طول این فراز و فرودها که از زبان خود موزنا بیان می شود، عناصر اسلام هراسی و رادیکالیزاسیون
خلاصه رمان را با هم می خوانیم
میشل ریچاردز، بازمانده و اَبرانسان عضو سازمان هایدرا بعد از جنگ جهانی دوم. بعد از شکست و فروپاشی سازمان شیلد وابسته به دولت آمریکا، تصمیم به بازسازی و قدرتمند کردن دوباره هایدرا می گیرد.
او به زندانی فوق امنیتی، مخصوص نگهداری تبهکاران و ابرانسان ها