خلاصه رمان
کیمیاگر، براساس قصهای از هزار و یک شب نوشته شده و ماجرای پسری به نام سانتیاگو ست که در شهر زیبای آندلس زندگی میکند و به چوپانی مشغول است. آندلس، شهری که توریستهای زیادی را بخاطر داشتن دهکدهها تاریخی و طبیعت سرسبزش به خود جذب میکند. این زیبایی ها
همین که باوَرم داری همین که یادِ من هستی نشون می¬ده یه میثاقی تو با این قلبِ من بستی یه میثاقی که بَند بندِش حُضورِ عشقِ شیرینه یه شاهد هست میونِ ما که اشکامونو می بینه اگه دُنیا تموم شهِ باز به تو قلبم وفا داره می دونه تا خُدایی
چکیده:
مارتا، دختری سرکش و در خانواده ای از طبقه متوسط رو به بالا در دهه 1970 است که به تازگی به دلیل اعتراض به محرومیت زنان از کالج ترینیتی صندلی خود را در دانشگاه کمبریج از دست داده و در آینده ای نه چندان دور با دوست خانوادگی شان، کیت،
بخشی از اشعار علی اصغر هدایتی
آسمان بغض می کند انگار حرف هایی نگفتنی دارد
حرف هایی شبیه گریه ی تلخ ماجرایی نگفتنی دارد
شانه ام زیر بار ظلمت شب؛ شب سنگین خالی از احساس
شب یک ماجرای تلخی که انتهایی نگفتنی دارد
دیگر امروز ابر سرد و عقیم بر دل کوه و
خـــلاصـــه رمان
داستان دختری به نام موزنا سلیم است که در حین گذر از زندگی، با چالش های پیچیده تری روبرو می شود و میان فراز و فرود زندگی قرار می گیرد. در طول این فراز و فرودها که از زبان خود موزنا بیان می شود، عناصر اسلام هراسی و رادیکالیزاسیون
صدای خنده های تو آغازِ فصلِ خوندنه تنهایی رو کنار زدن با عشق کنارِت موندنه جِنسِ تو از حریر و اَشک جلوه یی از مهتاب و نور اومدی تا زنده کنی قصه یی از رویایِ دور رویایی که توش آدما از عشق به فردا رسیدن به جای عشق جون دادنو
بخشی از کتاب را با شما خواننده ی عزیز با هم می خوانیم:
برگه دادم و گفتم من را بنویس...
نوشتی و نوشتی... در دلم جنگی بود که خودم را بخوانم.
... انگار که دنبال گمگشتهی خود در قلم تو باشم...
حال تو رفتی و من آن خط به خطهایت را مرور میکنم...
گرچه خالی